اسلام در روزگار خلیفه دوم وارد ایران شد و شمیم روح‌بخش دین جدید به مشام ایرانیان رسید و یکتاپرستی زرتشتی با معنویت اسلام همراه گردید و به خضوع در برابر حضرت احدیت تبدیل گشت. زبان دین اسلام نیز کم‌کم به زبان فارسی راه گشود و ایرانیان مسلمانان، رفته رفته با واژگان جدید آشنا شدند و عربی در دایره واژگان فارسی مقامی ممتاز یافت. از همین رو در نخستین دوره نهضت علمی ایرانیان پس از اسلام، آثار برجسته‌ای به زبان عربی پدید آمد. افزون بر آن که شاعرانی در دربار امیران و شاهان ایرانی بودند که به دو زبان عربی و فارسی شعر می‌گفتند و ذوالسانین نامیده می‌شدند.

پس کتاب‌های بسیاری به عربی نگارش یافت و شاعران ایرانی اشعار زیادی بدان زبان سرودند که قسمتی از آنها در کتاب ارزنده «الباخرزی» به عصر حاضر رسیده است. با این حال ادبیات ایران به سبب اعتناء افزون سامانیان به زبان فارسی، شاهد اشعاری به زبان فارسی اسلامی گردید که تنوع بسیار یافت و به صورت‌های مختلف از جمله رباعی سروده شد. هر چند آن فن سرودن شعر فارسی با نام حکیم عمر خیام نیشابوری همنشین گشت.

گفته می‌شود که حکیم عمرخیام همواره از تفصیل و سخن و پرگویی رویگردان بود که آن می‌تواند یکی از دلایل استقبال شاعر ایرانی به سرودن رباعی باشد. البته باید ژرف‌اندیشی حکیم نیشابور را نیز به آن سبب افزود تا مهارت بیانش در ایراد سخنان حکیمانه در چهار مصرع درک گردد. در هر حال افکار عمرخیام پس از ترجمه رباعیاتش مورد استقبال ادیبان ملل مختلف قرار گرفت و شاعران غیرایرانی در رویکرد به اشعار بزرگترین رباعی سرای ایران به ژرف‌نگری شاعر ایرانی توجه کرده و از خیام در اشعار خود بهره‌مند شدند. این رویداد ادبی امروزه با عنوان «بینامتنی» قابل بررسی است…